Pages

Thursday, May 6, 2010

مار و پله

رفيقی ميگه مهاجرت، عين "مار و پله" بازی کردن ميمونه. انگار که اون مار درازه زدمون (يا خودمونو داديم به نيشش)، از اون بالا رفتيم خونه ي اول. فرقش فقط اينجاست که حالا اينجا تاسش، از يک بزرگ تر نداره و بايد خونه خونه جلو بری. نردبوني هم در کار نيست بپری بالا، تازه بازم مار سر راه هست.

1 comment:

نلي said...

دلم كباب شد براي خودمون فرهود خان